نوشته شده توسط : Admin

در نخستين مصاحبه ، معمولاً کليه اعضاي خانواده دعوت مي شوند. فرايند اين مصاحبه عبارت است از:

?) مرحله آشنايي؛
?) بيان و بررسي مشکل؛
?) تعامل؛
?) تعيين هدف و ايجاد تغييرات مطلوب؛

? مرحله آشنايي

در مرحله آشنايي مشاور بايد با استفاده از تعارف هاي معمول ، رابطه حسنه برقرار نمايد. ابتدا خود را معرفي کند و اسامي اعضاي خانواده را بپرسد و به هر نحو ممکن جوّ خودماني و دوستانه ايجاد نمايد. ضمناً رعايت نکات زير ضرورت دارد:

 

 


- مشاور بايد تمامي رفتارها و نحوه نشستن و سخنان و عکس العمل هاي افراد گروه را مشاهده نمايد تا بتواند به وضعيت خانواده و ترکيب اعضا پي ببرد.

 

 


- در مرحله آشنايي، چنانچه از طرف يکي از اعضا مشکل مطرح شود، بايد به نحوي که به رابطه حسنه لطمه اي وارد نشود موضوع را متوقف نمايد. مرحله بيان مشکل، بايد پس از مرحله آشنايي و ايجاد رابطه حسنه انجام گيرد.
- در اين مرحله مشاور ضمن مشاهده بايد تشخيص دهد چه اعضايي با اکراه آمده اند؛ چه کساني مصنوعاً خود را خوشحال نشان مي دهند و نحوه رفتار اعضاي گروه به ويژه رفتار با کودکان چگونه است؛ فرهنگ خانواده چه وضعي دارد. اينها مواردي است که در مشاهده بايد مورد توجه قرار گيرد.
- نکته مهم و قابل توجه آن است که مشاور نبايد نتايج مشاهدات خود را با خانواده در ميان بگذارد.


? مرحله بيان و بررسي مشکل


چون کليه اعضاي خانواده دقيقاً علت دعوت را نمي دانند، در اين مرحله مشاور بايد سبب تشکيل جلسه را روشن سازد. او بايد بگويد، من نظر کليه اعضاي حاضر در جلسه را بايد در مورد مشکل مورد نظر بدانم. او مي تواند در اين مورد با طرح يک پرسش از اعضاي گروه بخواهد علت مشکل را بيان کنند، مثلاً بگويد:
ـ مشکل شما چيست؟
ـ از من چه انتظار داريد؟
ـ علت حضور در اين جلسه چيست؟
ـ معمولاً مادر يا پدر خانواده در مقام پاسخ به صحبت مي پردازند؛ در اينجا بحث بر اين است که مشاور خطاب به چه کسي موضوع را مطرح سازد:
خطاب به مادر، پدربزرگ، فرزندان ،...؟
رفتار مشاور بايد با توجه به فرهنگ خانواده و شرايط حاکم بر آن متفاوت باشد؛ ولي طرف خطاب بايد فردي باشد که تمام خانواده او را به بزرگي قبول دارند و قدرت تصميم گيري در دست اوست. در بعضي خانواده ها قدرت دست خانم خانه است، در بعضي خانواده ها پدر ، و در بعضي پدر بزرگ يا مادر بزرگ. آنکه قدرت خانه در دست او است و مي تواند اعضا را در جلسه بعد به مشاوره بکشاند، بايد در مورد بيان مشکل مورد خطاب واقع شود. اگر مشاور نداند و يا نتواند احساس کند که در خانه تصميم گيرنده کيست، مي تواند نگاهش را به طرف سقف يا زمين متوجه سازد و بگويد چه کسي مي تواند مشکل را بيان کند؟ که در اين صورت آن که شروع به صحبت کند، سخنگوي خانواده خواهد بود.

 

 


در مشاوره ي گروهي خانواده، صحبت بايد به نوبت انجام گيرد و اگر کسي بخواهد زياد صحبت کند و به ديگران فرصت ندهد، بايد مشاور به صورتي که طبيعي باشد، با رعايت نوبت، از ديگري درخواست کند که به صحبت بپردازد و اگر يکي صحبت ديگري را قطع کند و به بيان خود ادامه دهد، در نخستين فرصت صحبت را به نفر اول برگرداند. بهتر است صحبت از بزرگ خانواده شروع شود و به فرزند دشوار يا فردي که مشکل منتسب به اوست؛ خاتمه يابد. مشکل ، گاه در ارتباط با يک نفر است ، گاه دو، سه نفر و يا بيشتر. هرچه باشد از کليه اعضاي خانواده براي رفع مشکل بايد استفاده شود و حتي الامکان همه افراد خانواده به اولين جلسه مشاوره ( يا در صورت ضرورت به تمام جلسات ) کشانده شوند.

? تعامل

در فرايند تعامل، مشاور نقش ناظر و رهبر گروه را به عهده دارد و سعي دارد تا اعضاي خانواده را به بحث و گفتگو با يکديگر بکشاند. اين مرحله مهم است که مشاور طوري جلسه را رهبري کند که همه اعضاي خانواده با يکديگر به گفتگو و اظهار نظر بپردازند. چنانچه بحث بين دو نفر به طول انجاميد ، مشاور بايد نفر سومي را داخل روند گفتگو کند، تا جريان گفتگو از سطح دو نفر خارج شود؛ مثلاً با خطاب به نفر سوم بگويد: نظر شما در مورد بحث اين دو نفر چيست؟ بدين طريق مسير بحث را به نفر بعدي تغيير دهد. مشاور بايد ترتيبي دهد که همه اعضا به اظهار نظر بپردازند؛ از جمله به کودکي که احتمالاً مشکل خانواده است، فرصت داده شود تا در مورد مشکل خود و رفع آن اظهار نظر کند.
مشاور خوب آن است که جلسه را طوري رهبري کند که در پايان جلسه در مورد انتظارات اعضاي خانواده وحدت نظر به وجود آيد، تا درمان به خوبي انجام گيرد.
در بحث اعضاي خانواده بايد از به کار بردن اصطلاحاتي نظير « اسکيزوفرني » ، « اختلال هويت » و « ضعف نفس » خودداري شود. آنچه مورد بحث قرار مي گيرد، رفتارها و ظواهري است که علايم مشکل هستند. به طور کلي مي توان گفت مرحله « تعامل» فرصت دادن به اعضاي گروه است به منظور بحث با يکديگر در مورد مشکل و انتظارات آنان؛ و نقش مشاور رهبري بحث است تا جايي که در نظرات، وحدت به وجود آورد و در نتيجه کار درمان تسهيل گردد.
? تعيين هدف و ايجاد تغييرات مطلوب
در اين مرحله، هدف ادامه مصاحبه در جلسات بعد مشخص مي شود. منظور از ايجاد هدف، ايجاد تغييرات مورد انتظاري است که با حصول آنها، مشکل رفع مي گردد. اگر مرحله تعامل خوب اداره شده و بين انتظارات خانواده هماهنگي به عمل آمده باشد، تغييرات مورد نظر مشخص مي گردد؛ در غير اين صورت به علت عدم همکاري کامل خانواده، شانس موفقيت کمتر خواهد بود. به عنوان مثال اگر تمام اعضاي خانواده روي مشکل " دزدي يکي از بچه ها " هماهنگي داشته باشند در اين صورت چنانچه تکليفي از طرف مشاور به آنان داده شود همکاري خواهند کرد و موفقيت درمان بيشتر خواهد بود. نکته ديگر اين که بايد بين اعضاي خانواده و مشاور نيز در مورد مشکل هماهنگي باشد و اعضاي خانواده اطلاعات لازم را در اختيار مشاور قرار دهند. پس از تعيين هدف و انتظارات مورد نظر، جلسه مصاحبه با قرار جلسه بعد خاتمه مي يابد. مشاور در فاصله دو مصاحبه ، تکليف اعضاي خانواده را مشخص مي کند و در مورد غايبان جلسه که وجود آنها در جلسه بعد ضرورت دارد، از حاضران درخواست مي کند تا آنان را براي حضور در جلسه بعد دعوت نمايند.

 

 



? روان درماني خانواده

پس از اجراي نخستين مصاحبه و طي مراحل چهارگانه آن يعني انجام آشنايي، بررسي مشکل، تعامل و تعيين هدف و تغييرات مورد نظر در مصاحبه هاي بعدي، مسئله درمان مطرح مي گردد. هدف درمان خانواده فقط ايجاد تغيير در يک عضو خانواده نيست، بلکه ايجاد تغيير در ساختار خانواده و تسلسل رفتار در بين اعضاي آن است. چون درمان در مورد فرد و خانواده نسبت به فرد يا خانواده ديگر متفاوت است؛ و اين خود نياز به بحث مفصل دارد، لذا در اين مجمل به ذکر مواردي که پرهيز از آنها ضرورت دارد بسنده مي شود:
- مشاور بايد از حمايت هاي مداوم دست بردارد. منظور اين است که نبايد مشاور در مقابل مرد از زن ، و يا از زن در مقابل مرد ، و از کودک در مقابل پدر و مادر حمايت کند. حمايت موارد خاصي دارد که آن هم به ضرورت و به ندرت انجام مي گيرد.

 

 


- مشاور بايد از بحث هاي فلسفي و کلي با مُراجع احتراز کند. چنانچه مرد يا زني ، مشاور را به بحث در مورد فلسفه زندگي کشيده اند، بايد از آنان بخواهد که در مورد رفتارهاي ملموس و مسائل زندگي خود بحث کنند تا بتواند آنان را به طرف سازگاري بيشتر سوق دهد.

 

 


- مشاور بايد از کوچک و بزرگ کردن مشکلات پرهيز کند. اگر براي تخفيف ناراحتي مُراجع مشکل را کوچک کند، مُراجع در مي بايد که او موضوع را درک نکرده ؛ و چنانچه مشکل را دشوارتر مطرح کند تا اضطراب و ناراحتي مُراجع را افزايش خواهد داد. هنر مشاور آن است که موضوع را آن طور که هست دريابد و براي درمان براساس واقعيت اقدام نمايد.
- زماني که زن و شوهر روي مسائل گسترده و موضوع هاي کلي بحث مي کنند. مشاور بايد آنان را از کلي گويي و طرح مسائل غير ملموس ، به طرح رفتارهاي مشخص و ملموس سوق دهد، تا بتواند طرح درماني و دستورالعمل اصلاحي ارائه و نسبت به رفع مشکلات آنان اقدام کند.
- مشاور بايد از درمان مشابه در مقابل مشکلات مشابه پرهيز کند. گاهي مشکلات يکسان، ولي علل وجودي آنها متفاوت است. دو کودک که دزدي مي کنند، ممکن است علت دزدي يکي، کمبود محبت و علت دزدي ديگري مشکلات مالي باشد؛ که درمان دو مورد متفاوت است. بنابراين چون "معلول مشابه" داراي "علل متفاوت" است؛ طرح هاي درماني آنها نيز متفاوت خواهد بود.

 


- مشاور بايد در روان درماني خانواده، هدف ها را مشخص سازد. نامشخص ماندن آنها، راه رسيدن به مقصود را طولاني و گاه دشوار مي سازد. بنابراين مشاور بايد از ابهام و نامشخص ماندن هدف هاي درماني پرهيز کند.
ـ مشاور جواني که خود ازدواج نکرده ، نبايد در مقابل زن و شوهري که مدت ها با هم زندگي کرده اند و در زناشويي تجربه هاي زيادي دارند با تکيه بر تخصص خود اظهارات خردمندانه غير واقعي کند. او بايد خود را در مقابل آنان "فردي که اطلاعات تخصصي دارد"، معرفي کند و اظهار دارد که به عنوان يک مشاور در حد امکان به آنان کمک خواهد نمود.




:: موضوعات مرتبط: روانشناسی ازدواج , ,
:: بازدید از این مطلب : 391
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Admin

در جوامع امروزي برخي از زنان مايل‌اند با مردان جوان‌تر از خود ارتباط برقرار كنند. اين امر به‌ويژه بيشتر در ميان زوج‌هاي مشهور ديده مي‌شود. به‌عنوان مثال دمي مور و استن كاچر، هالي‌ بري و گابريل آبري و ارتباطي كه به‌تازگي بين ليندا هوگان 48 ساله و چارلي هيل 19 ساله به وجود آمده، همگي نمونه‌هايي از اين قبيل ارتباطات هستند.


طبق تحقيقاتي كه توسط سايت آنلاين دوست‌يابي در سال 2007 انجام گرفت، نشان داده شد از ميان 000/50 زن بالاي 30 سال بيشتر از يك‌‌سوم آنان به مردان حداقل 5 سال كوچك‌تر از خود، علاقه نشان داده بودند.


همچنين در سال 2003 تحقيق AARP نشان داد كه 34 درصد از 3500 زناني كه سن‌شان بين 40 تا 69 سال بود، با مردان 10 سال كوچك‌تر از خود، ارتباط برقرار كردند.

اين روند از نظر بعضي‌ها عجيب به نظر مي‌رسد، اما اين‌طور فكر نمي‌كنم. از لحاظ اجتماعي، نوعي دگرگوني نقش‌ها در حال رخ دادن است. امروزه زن‌ها از هر زمان ديگري مقتدر‌تر هستند و ممكن است بخواهند با مرداني باشند كه از خودشان جوان‌تر و شايد انعطاف‌پذيرترند، مرداني كه بتوانند با موقعيت شغلي بالاتر و نوع زندگي بهتر همسران‌شان كنار بيايند.


رسانه‌ها نيز نقش مؤثري در نشان دادن اين روند داشته‌اند. در مجموعه تلويزيوني Sex and the City (شخصيت اسميت جرلد و سامانتا جونز) و در مجموعه Desperate Housewives اين امر به‌خوبي نشان داده شده است كه زنان لزوماً خواستار ارتباط برقرار كردن با مردان بزرگ‌تر از خود نيستند. زناني كه اعتماد به نفس بالا و موقعيت شغلي خوبي دارند، به همان نسبت حق انتخاب بيشتري نيز دارند. همچنين زناني كه از همسرشان جدا شده‌اند و خود به تنهايي زندگي‌شان را اداره مي‌كنند، تمايل دارند با مرداني ارتباط برقرار كنند كه از بودن در كنار آنها لذت ببرند و در عين حال، به استقلال‌شان خدشه‌اي وارد نشود.


آيا روابط زنان با مردان جوان‌تر از خود دوام پيدا مي‌كند؟
در مراكز مشاوره ديده شده است كه اين نوع روابط، پايدار مانده، و موفقيت‌آميز ارزيابي شده‌ است. رسانه‌ها بيشتر توجه خود را روي مسئله اختلاف سن معطوف مي‌كنند، در حالي‌كه عامل موفقيت يا شكست يك رابطه، به ميزان ارتباط خوب و مؤثر زوج‌ها بستگي دارد.


در بحبوحه نوجواني مسئله تفاوت سن اهميت بالايي دارد، زيرا در سنين حساس نوجواني، هنوز نگرش افراد به زندگي شكل نگرفته است و تفاوت‌هاي عمده‌اي در تجربيات و نگرش آنها به زندگي وجود دارد. در اين دوره سني، افراد با اختلاف سني كم نيز با هم تفاوت‌هاي بسياري دارند و اين تفاوت‌ها خود مانعي بر سر راه ارتباطات طرفين است. اما هنگامي كه افراد بالغ‌تر مي‌شوند، رشد عاطفي پيدا مي‌كنند كه اين خود باعث پيشرفت مهارت‌هاي ارتباطي آنان مي‌شود و ديگر تفاوت سني 10 سال يا حتي بيشتر باعث به وجود آمدن مشكلات ارتباطي بين دو طرف نخواهد شد.
بهتر است توجه خود را منحصراً معطوف به تفاوت سني‌تان نكنيد. با‌ارزش‌ترين مسئله در برقراري يك ارتباط خوب اين است كه دو نفر تا چه حد با يكديگر سازگاري دارند و مهم‌تر از همه اينكه چقدر يكديگر را دوست دارند.


ارزش داشتن يك ارتباط خوب، بسيار مهم‌تر از مسئله سن است و اگر تفاوت سني شما براي ديگران عجيب به نظر مي‌رسد اين مشكل آنهاست، نه شما.
ارتباط دو نفر با تفاوت سني 10 سال چندان مشكل به نظر نمي‌رسد، اما 20 سال تفاوت سني يا بيشتر از آن، ممكن است موجب به وجود آمدن مشكلاتي شود. براي مثال زوج جوان‌تر همچنان كه بالغ‌تر مي‌شود، ممكن است در انتخاب خود بازنگري كند و يا اينكه زوج بزرگ‌تر زودتر با مسائل مربوط به سال‌خوردگي مواجه شود. اما اگر هر دوي آنها افراد بالغي باشند و راجع به اختلاف سن‌شان و مسائلي كه ممكن است در آينده براي‌شان پيش آيد. صحبت كرده، به توافق رسيده باشند، ديگر جايي براي قضاوت باقي نمي‌ماند.



تفاوت نسل‌ها


در مورد ارتباط برقرار كردن با فردي از نسلي ديگر، دلايل درست و نادرست زيادي وجود دارد. يكي از انگيزه‌هاي بي‌اساس و نادرست براي ارتباط برقرار كردن با شريك جوان‌تر، ترس از سال‌خوردگي است. شريك جوان‌تر قادر به معكوس كردن روند سال‌خوردگي نيست و نمي‌تواند شما را از روبه‌رو شدن با اين، روند مصون نگه دارد. كساني كه با فردي هم‌سن فرزندشان ارتباط برقرار مي‌كنند با مخالفت جمعي نيز روبه‌رو مي‌شوند، اما مسئله‌اي كه از همه مهم‌تر است و مي‌تواند مشكل‌سازتر باشد، تفاوت در سطح بلوغ آن دو نفر است.


با توجه به اينكه روز به روز زنان بيشتري مايل‌اند با مردان جوان‌تر از خود ارتباط برقرار كنند اين سؤال مطرح مي‌شود كه آيا زنان در سنين 30 يا 40 سالگي مي‌توانند با مردان 10 تا 15 سال كوچك‌تر از خود روابط موفقيت‌آميزي داشته باشند؟ موفقيت در اين نوع روابط به انگيزه‌هاي طرفين بستگي دارد. بعضي از افراد نسبت به هم‌سالان خود جوان‌تر به نظر مي‌رسند و احساس جواني مي‌كنند، در نتيجه تمايل دارند شريكي جوان‌تر از خود داشته باشند كه به اندازه آنها فعال هستند.


سن شناسنامه‌اي هميشه بيانگر توانايي جسماني و بلوغ عاطفي افراد نيست.
گاهي تفاوت سني، باعث به وجود آوردن ارتباطي مي‌شود كه در آن فرد بزرگ‌تر مي‌تواند مشاور خوبي براي فرد كوچك‌تر باشد. در مواقعي نيز چنين چيزي نتيجه معكوس مي‌دهد، زيرا فرد جوان‌تر احساس مي‌كند به اندازه كافي تجربه كسب كرده است تا بتواند خود به‌طور مستقل عمل كند.
اگر شما بپرسيد كه آيا من مي‌توانم شريكي را انتخاب كنم كه از من بسيار كوچك‌تر يا بسيار بزرگ‌تر باشد، پاسخ من اين است كه بهتر است مسئله اختلاف سن را فراموش كنيد و به اين مسئله توجه داشته باشيد كه آيا اين ارتباط براي هر دوي شما مؤثر و موفقيت‌آميز است؟ حقيقتاً چيزي كه باعث موفقيت يك رابطه رمانتيك مي‌شود، وابستگي عاطفي افراد به همديگر است.




:: موضوعات مرتبط: روانشناسی ازدواج , ,
:: بازدید از این مطلب : 458
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Admin


 

 

هر انساني که ازدواج موفقي دارد؛ سرزنده‌تر و زندگي پايداري نسبت به ديگران دارد. اما، چگونه شريک زندگي آينده و همسر خود را انتخاب مي‌کنيم؟ چه ويژگي‌ها و خصوصياتي را در او جست‌وجو مي‌کنيم؟ و چرا؟
دانشمندان روان‌شناس اجتماعي، ديرزماني است معتقدند که رجحان‌ها و اولويت‌‌هاي انتخاب همسر،  به وسيله فرهنگ محدود شده، به آن وابسته است.

 

 


مثلاً، مردم آمريکاي شمالي نسبت به مردم آسيا يا آفريقا ويژگي‌ها و عامل‌هاي متفاوتي را در نظر مي‌گيرند و به آنها گرايش دارند. حتي چارلز داروين يکي از دانشمندان پيشگام در اين موضوع «اولويت‌هاي انتخاب همسر بر اساس فرهنگ»، معقتد است که رجحان‌هاي انتخاب همسر و ويژگي‌هاي مربوط به آن، کاملاً اختياري و دلخواه خود فرد است. ولي تاکنون اطلاعات علمي اندکي درباره آنچه ما از شريک زندگي خود مي‌خواهيم، جمع‌آوري شده است.

 
مطالعه درخور توجه، تازه و شگفت‌انگيزي نشان مي‌دهد: که فرضيه‌هاي علمي و سنتي گذشته کاملاً اشتباه هستند.
اطلاعات علمي جمع‌آوري شده پنجاه دانشمند در سي¬‌وهفت فرهنگ متفاوت در نقاط متفاوت دنيا، ما را به اين نتيجه مي‌رساند؛ تا براي آگاهي از اينکه مردم از همسر آينده خود چه خصوصياتي را انتظار دارند، دست به کار شويم. اين يافته‌ها شامل بيش از ده‌هزار نفر در سي‌وهفت فرهنگ، در شش قاره و پنج جزيره است که به دست آوردن آنها بسيار سخت و دشوار بود.
بر طبق اين تحقيق، از فرهنگ‌ها تفاوت‌هاي جالب و درخور ملاحظه‌اي به دست آورديم؛ که دانشمندان مدت زماني درباره آنها ترديد داشتند. اما از قرار معلوم، اولويت‌ها و رجحان‌هاي جهاني را  که همه مردم دنيا به آنها تمايل و علاقه نشان مي‌دهند، يافته‌ايم. همچنين در اين تحقيق به تفاوت‌هاي اساسي و بنيادي بسياري دست يافته‌ايم؛ که بين زنان و مردان به مثابه تفاوت‌هايي که در همه فرهنگ‌هاي دنيا، به‌گونه‌اي عميق در تاريخ تحول و تکامل انسان‌ها ريشه داشته‌اند.

 

 



رجحان‌هاي مشترک انتخاب همسر در ميان مردان و زنان
در اين نظرسنجي از مردم خواستيم تا سي‌ودو ويژگي و خصوصيت مطلوب را که در پيدا کردن شريک زندگي خود جست‌وجو مي‌کنند و به آنها توجه دارند، براي ما بگويند.
هنگامي که ما، داده‌هاي حاصل از سي‌وهفت فرهنگ را تجزيه و تحليل کرديم، به اين نتيجه رسيديم، که مردم تقريباً در هر فرهنگي درباره اينکه کدام ويژگي، مطلوب‌ترين خصوصيت است، اتفاق‌نظر دارند. در همه جا، مردان و زنان خواهان همسري بودند؛ که تمام يا حداکثر ويژگي‌هاي زير را دارا باشند:
1.    مهربان و فهميده؛ 2. باهوش، حساس و نکته‌بين؛ 3. داراي احساساتي پايدار؛ 4. فردي که به پختگي و جاافتادگي کامل رسيده باشد؛ 5. مورد اعتماد و اطمينان؛ 6. داراي طبيعت و خصلتي خوشايند و مطبوع؛ 7. و همچنين از نظر فيزيولوژيکي و رواني در سلامت کامل باشد.

اما درباره عشق چطور؟
خيلي از دانشمندان معتقدند که عشق، تنها مفهوم و تصوري غربي است، که در صد سال گذشته به¬وجود آمده است؛ اما يافته‌هاي ما نشان مي‌دهد که اين دانشمندان، در اشتباه‌اند. مردم همه جاي دنيا براي عشق و جذابيت متقابل، ارزش و احترام خاصي قائل‌اند.
عشق، نه‌تنها مفهومي است که در اروپاي غربي و يا حتي در غرب دنيا وجود دارد، بلکه به مثابه آرماني والا و ارزشمند در ميان مردمان کشورهاي ديگر از جمله: هند، چين، ايران، فلسطين و...، شناخته شده، مورد احترام است.
درنهايت با توجه به تمامي اين خصوصيات و ويژگي‌هاي مطرح شده، تقريبا تمام مردم دنيا در اين باره، اميال و گرايش‌هاي يکساني دارند.

زنان از شريک زندگي خود چه مي‌خواهند؟
از زمان فرويد تا همين امروز، دانشمندان در اين سؤال سرگردان بوده‌اند: زنان چه مي‌خواهند؟
نظريه تاثيرگذار ترايور در سال‌هاي 1972 و 1985 م، درباره سرمايه‌گذاري والدين و انتخاب جنسي، پايه و بنياد نيرومندي براي پيش‌بيني بعضي اولويت‌ها و رحجان‌هاي زنانه فراهم کرد. واضح است که متوسط سرمايه‌گذاري لازم براي تولد يک بچه، در زنان بيشتر است و به‌طور کلي آنها اهميت بيشتري به فرزندان مي‌دهند.
در تأييد درخور توجه نظريه ترايور که از سوي افراد جامعه آماري (37 فرهنگ) صورت گرفت؛ زنان به نامزدهاي انتخابي با وضعيت و موقعيت‌هاي درآمدي خوب، داراي ويژگي‌هاي جاه‌طلبي و بلندپروازي، سخت‌کوشي و جديت و همچنين داراي مقام و منزلت اجتماعي، بيشتر اهميت مي‌دهند. اين نتايج حتي در کشورهاي سوسياليستي و کمونيستي که نابرابري درآمد در آنها، کمتر وجود دارد، براي صاحب‌نظران، بسيار جالب و هيجان‌انگيز بود. به نظر مي‌رسد زنان در انتخاب همسر به امکانات، توانايي‌هاي مالي و ثروت فرد، اهميت بيشتري مي‌دهند. با توجه به مطالعات در دوران گذشته، آنها به اين امکانات و توانايي‌هاي مالي، نياز داشته‌اند تا بتوانند با آن امکانات فرزندان‌شان را رشد و تعالي دهند.

آيا زنان نسبت به مردان در انتخاب همسر سخت‌گيرتر و مشکل‌پسندترند؟
تقريباً با مطالعه تمام فرهنگ‌ها، زنان حساس‌ترند؛ قوه تميز و تشخيص بهتري نسبت به مردان دارند. در مجموعه ويژگي و خصوصيت، استانداردهاي باثبات‌تري بيان مي‌کنند.

مردان از همسر خود چه مي‌خواهند؟
ومردان در بيان و اظهار ويژگي‌هاي مورد نظر خود براي گزينش و انتخاب همسر، تنها دو ويژگي را مهم‌ترين خصوصيات، بيان کرده‌اند. 1. جواني و 2. زيبايي.
مردان در تمامي دنيا، همسراني را ترجيح مي‌دهند که از خودشان جوان‌تر و يا به عبارتي ديگر از نظر سني کوچک‌تر باشند. اما به چه ميزان جوان‌تر؟ پاسخ به اين سؤال، به سيستم فطرت انتخاب همسر در فرهنگ آنها، بستگي دارد. در فرهنگ‌هايي که به آنها اجازه داده مي‌شود تا چندين همسر داشته باشند؛ مردان، زناني را ترجيح مي‌دهند، که در حدود هفت تا هشت سال از آنها جوان‌تر باشند. در فرهنگ‌هاي ديگري که مردان را تنها به برگزيدن يک همسر محدود مي‌کند؛ آنها همسراني برمي‌گزينند که فقط چند سال از آنها جوان‌تر باشند. اما نکته مهم و جالب آن است، که زنان در تمامي فرهنگ‌ها، شوهراني را ترجيح مي‌دهند که از آنها بزرگ‌تر باشند، به اين سبب که مردان تا حدودي ديرتر از زنان جاافتاده مي‌شوند و به پختگي کامل مي‌رسند و دليل ديگر آنکه مرداني با سن بيشتر، به امکانات و توانايي‌هاي اقتصادي و اجتماعي نسبتا بهتر و بيشتري دسترسي پيدا کرده‌اند.
ولي جواني و کم‌سني، تنها چيزي نيست که مردان مي‌خواهند. آنها در سراسر دنيا در انتخاب همسر به جذابيت‌هاي فيزيکي بسيار اهميت مي‌دهند، بسيار بيشتر از زنان!
نظريه‌هاي علوم اجتماعي سنتي بر اين فرض بوده‌اند؛ که آنچه مردم به‌عنوان زيبايي استنباط مي‌کنند، به فرهنگ آنها بستگي دارد و به آن وابسته است، زيرا به گفته آنها، زيبايي و جذابيت فقط در چشمان فرد نظاره‌‌گر است. اين نظريه‌ها تا حدودي، ولي نه کاملاً، اشتباه و نادرست است. مدارک و شواهد موجود نشان مي‌دهد، مردم در تمامي فرهنگ‌ها، خصوصيات تقريباً ثابت و معيني را به مثابه زيبايي و جذابيت از طرف مقابل، برداشت مي‌کنند.
ويژگي‌هايي مانند:

 

 


پوستي شفاف، ملايم و لطيف، بدون چين و چروک، موهايي درخشان، گونه‌هايي پر، چشماني براق، چهره‌اي دوست‌داشتني و شاداب.


با وجود اينکه براي زيبايي، نشانه‌هاي سلامتي و جذابيت رجحان‌هاي فرهنگي و اجتماعي وجود دارد، اما مردان در سراسر دنيا به زناني جذاب و زيبا توجه دارند. مقصود آن است که امروزه برخلاف گذشته، عامل‌هاي جذابيت و زيبايي، آشکار و شناخته شده‌اند.




:: موضوعات مرتبط: روانشناسی ازدواج , ,
:: بازدید از این مطلب : 426
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Admin

سبك‌هاي زندگي، تعهد و ازدواج: آيا من بايد ازدواج كنم؟ اگر بيش از اين صبر كنم، خيلي دير نخواهد شد؟ آيا بايد مجرد بمانم؟ اگر مجرد بمانم خيلي تنها نخواهم شد؟ اگر ازدواج كنم بايد بچه‌دار بشوم؟ بچه‌ها چه تأثيري بر زندگي مشتركم مي‌گذارند؟ اين‌ها برخي از سؤالاتي هستند كه جوانان هنگام فكر كردن به نوع زندگي آينده‌شان از خود مي‌پرسند.

 

ما در وبلاگ خود این را به شما می آموزیم

حدوداً تا سال 1930،‌داشتن زندگي مشترك با ثبات يكي از معيارهاي موجه رشد در دوران بزرگسالي بود، اما در هفتاد سال گذشته، تمايل آدم‌ها به داشتن رضايت شخصي در زندگي مشترك و بيرون از آن به عنوان يك هدف موجه ديگر، شدت يافته است. اما اين رضايت شخصي متأسفانه گاهي موجب بي‌ثباتي زندگي مشترك مي‌شود.

 

به دنبال همين روند در دهه 1990، بزرگسالان بيش از دهه‌هاي قبل از آن مجرد مي‌ماندند. هر چند ميزان طلاق در سال‌هاي اخير سير نزولي داشته ولي در دهه 1970 به شكل نجومي افزايش يافت و هنوز هم در حد خطرناكي بالا است. هم‌اكنون متوسط عمر زندگي مشترك در ايالات متحده آمريكا بالاي 9 سال است كه نشان مي‌دهد آمريكايي‌ها هنوز گرايش زيادي به زندگي مشترك دارند. براي مثال، تعداد زناني كه هرگز ازدواج نكرده بودند در سراسر قرن بيستم در حدود 7 درصد باقي ماند.


يكي از دلايل بالا بودن ميزان طلاق در آمريكا، انتظارات آرمان‌گرايانه مردم از زندگي مشترك است. ما از همسرمان انتظار داريم همزمان عاشق، دوست، امين، مشاور، نان‌آور و پدر يا مادر بچه‌ها باشد. افسانه‌هاي رايج در مورد ازدواج هم به اين انتظارات غير واقع‌بينانه دامن مي‌زنند.

 

افسانه‌اي كه جا دارد به آن اشاره كنم اين است كه «مردها و زن‌ها از دو سياره متفاوت آمده‌اند.» بر اساس كتاب بسيار معروف جان گري (1992) دليل مشكلات رابطه‌اي شديد مردان و زنان اين است كه مردها «مريخي» هستند و زن‌ها «ونوسي». بله تفاوت جنسيتي هم در بروز مشكلات زناشويي سهيم‌اند ولي معمولاً علت اين مشكلات نيستند. تحقيقات نشان مي‌دهند رضايت زن و شوهرها از رابطه جنسي عشق و شور زندگي مشترك‌شان به اين بستگي دارد كه براي هم چقدر دوستان خوبي باشند.

 

اما چه عواملي يك زندگي مشترك مؤثر را رقم مي‌زنند؟ جان گاتمن از آغاز دهه 1970 به اين طرف، در حال بررسي زندگي زن و شوهرها است. او با زن و شوهرها در مورد پيشينه زندگي مشترك‌شان، فلسفه‌شان در باب ازدواج و نظرشان در مورد زندگي مشترك پدر و مادرهاي‌شان صحبت مي‌كند. او وقتي در مورد اتفاقات روزمره با يكديگر صحبت مي‌كنند از آن‌ها فيلمبرداري مي‌كند و صحبت‌هايشان را درباره وقايع خوب و بد زندگي مشترك‌شان ارزيابي مي‌كند. گاتمن براي سنجش ضربان قلب، جريان خون، فشار خون و كار دستگاه ايمني بدن زن و شوهرها به صورت لحظه به لحظه و در جريان بحث و گفتگوي آنان در مورد اين موضوعات از ابزارهاي اندازه‌گيري فيزيولوژيك استفاده مي‌كند. همچنين وضعيت زندگي مشترك آنان را هر سال وارسي مي‌كند. او و همكارانش هم‌اكنون در هفت مطالعه متفاوت، 700 زن و شوهر را زير نظر دارند.

 

 

گاتمن از تحقيقات بسيار دقيقش، چهار اصل زير را بر ازدواج‌هاي موفق حاكم مي‌داند:
•    شيفتگي و تحسين دلسوزانه: زن و شوهر در ازدواج‌هاي موفق، پيوسته همديگر را تمجيد مي‌كنند. لحن مثبت آن‌ها در صحبت‌هايشان با يكديگر و در مورد يكديگر، زندگي مشترك‌شان را پيش مي‌برد.


•    دوست داشتن يكديگر: در ازدواج‌هاي خوب، طرفين يكديگر را دوست خود مي‌دانند و در هنگام استرس و بروز مشكلات از يكديگر حمايت مي‌كنند.
•    چشم‌پوشي از بخشي از قدرت: در ازدواج‌هاي بد، يكي از طرفين قدرت را قبضه مي‌كند. اين كار را بيشتر شوهرها انجام مي‌دهند ولي گاهي بعضي از زن‌ها نيز چنين كاري مي‌كنند.


•    حل كردن اختلافات به كمك يكديگر: زن و شوهرها در ازدواج‌هاي موفق با هم مشكلات را حل مي‌كنند و در هنگام بروز اختلاف، هيجان‌شان را كنترل و با هم مصالحه مي‌كنند.

 

در مورد تجرد هم افسانه‌هاي زيادي وجود دارد، از «مجرد پر شور و حال» تا «مجرد نااميد، تنها و خودكشي‌گرا». اما اكثر مجردها در حد وسط اين دو نگرش افراطي قرار دارند. نكات مثبت تجرد عبارت است از فرصت تصميم‌گيري درباره زندگي، فرصت جمع آوري امكانات لازم براي رسيدن به هدف‌ها، آزادي در تصميم‌گيري و داشتن برنامه شخصي و پيگيري علايق شخصي، فرصت داشتن براي ديدن جاهاي جديد و آزمودن چيزهاي تازه و داشتن حريم و خلوت خصوصي. مشكلات مجردها نيز محروم بودن از روابط صميمي، احساس تنهايي و احساس انگشت‌نما بودن در جامعه ازدواج‌گرا است. صدور حكم كلي در مورد مجردها دشوار است. برخي از مجردها، مجرد ماندن را ترجيح مي‌دهند و برخي، بالاخره ازدواج مي‌كنند.

 

عده‌اي هم زندگي مشترك بدون ازدواج (chohabition) را به عنوان حد وسط ازدواج و تجرد انتخاب مي‌كنند كه در آن طرفين با هم ازدواج نمي‌كنند ولي رابطه جنسي دارند. در سال 2000 تقريباً 7 درصد زوج‌هاي آمريكايي به اين صورت با هم زندگي مي‌كردند كه 25 درصدشان 19 تا 24 ساله بودند و 42 درصدشان 25 تا 29 ساله. اما اين نوع زندگي‌هاي مشترك غالباً عمر كوتاهي دارند و يك سوم آن‌ها يك سال هم دوام نمي‌يابند. سؤال مهمي كه در مورد زندگي مشترك بدون ازدواج مطرح شده اين است كه آيا اين زندگي‌هاي مشترك موفقيت در پي دارد يا خير. همبستگي‌ها كه مي‌گويد «احتمالاً نه». زن و شوهرهايي كه پيش از ازدواج‌شان چنين زندگي مشتركي دارند در ازدواج‌شان با هم احساس شادي كمتري مي‌كنند و بيشتر از زوج‌هاي معمولي احتمال دارد از هم جدا شوند


 



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی ازدواج , ,
:: بازدید از این مطلب : 373
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Admin

 

بر اساس مطالعات انجام شده در دانشگاه ميشيگان، اكثر مردان در روابطشان براي رسيدن به خوشي و لذت بسيار راحت‌تر عمل مي‌كنند، و حتي با بالا رفتن سن پخته‌تر نيز مي‌شوند

 

 

محققان دانشگاه ميشيگان به طور جداگانه از زن و شوهرهايي كه ده سال مشغول بازي جنگ و صلح زناشويي هستند مصاحبه‌اي به عمل آورده‌اند. موضوعاتي از قبيل چقدر حمايت، احترام، اطمينان و اعتماد بين آن‌ها بوده مورد پرسش قرار مي‌گيرد. سپس داوطلبين به سؤالاتي از قبيل "آيا از زندگي زناشويي‌تان راضي هستيد؟ آيا از ازدواجتان راضي هستيد؟" پاسخ مي‌دهند.

احساس رضايت مردها از ازدواجشان ربطي به در نظر گرفتن چگونگي رفتار با همسرشان ندارد. بر طبق گزارش‌هاي دكتر ليندا، روان‌شناس دانشگاه ميشيگان، در مقابل ارزيابي زن چه از نظر خشنودي شخصي و يا رضايت از رابطه با شوهرش، ارتباط تنگاتنگي با ادراك او از حمايتي زناشويي‌اش دارد.


به بيان ديگر خشنودي او زماني است كه از حمايتي صميمانه برخوردار شود، اختلاف جنسي بسيار چشمگير است به‌طوري كه خود وضعيت تأهل است كه براي مردان مهم‌ترين عامل محسوب مي‌شود.

داده‌ها و اطلاعات در زوج‌هاي مسن‌تر چشمگيرتر است. مردان مسن‌تر خواهان حمايت هستند و بعد از 40 سال زندگي زناشويي به راحتي مي‌پذيرند كه همسرشان نقش مادر را براي آنان بازي كند.

 

تحقيقات نشان داده است كه مردان متأهل به نسبت برادران مجردشان سلامت‌تر و خوشحال‌ترند.
دكتر سي گليك، پا را از اين هم فراتر گذاشته و مي‌گويد: منفعت تأهل سودش به دليل شرايط ارايه بقا و نسل مردان 2 برابر زنان است.

 



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی ازدواج , ,
:: بازدید از این مطلب : 334
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد